[ اَ ] (اِ) یا اشناس. بگفتهٔ ازهری نامی عجمی است. (تاج العروس).
لغتنامه دهخدا
[ اَ ] (اِخ) نام افشین بود. ابوالفضل بیهقی آرد: در اخبار رؤسا خواندم که اشناس و او را افشین خواندندی... به بغداد رسید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص ۱۳۴). رجوع به افشین شود.
[ اَ ] (اِخ) یا شناس. نام پدر احمدبن محمدبن اشناس بود. رجوع به فهرست ابن الندیم شود.
[ اَ ] (اِخ) ابوجعفر اشناس از ولات مصر در روزگار عباسیان بود و از ۲۱۹ تا ۲۳۰ هـ . ق. فرمانروائی کرد. (از معجم الانساب و الاسرات الحاکمة تألیف زمباور ج ۱ ص ۴۱).
[ اَ ] (اِخ) موضعی است به کنار دریای فارس. (منتهی الارب) (تاج العروس).
[ اَ ] (ص نسبی) منسوب به اشناس که غلام متوکل بود. (انساب سمعانی). و رجوع به اشناس شود.
(شَ) (حامص.) صوت شناسی، مطالعه و توصیف علمی آواهای زبان.
فرهنگ فارسی معین
مطالعۀ علمی آواهای زبان [زبانشناسی]
واژههای مصوب فرهنگستان
شاخهای از آواشناسی که در آن ویژگیهای زبَرزنجیری گفتار مطالعه میشود [زبانشناسی]
ناتوانی در تشخیص بخش خاصی از بدن [روانشناسی]
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.