( اِ ) [ ع. ] جِ اشاره.
فرهنگ فارسی معین
[ اِ ] (اِخ) یکی از مورخین انگلستان. مولد وی سنهٔ ۱۶۷۱ م. و وفات بسال ۱۷۳۰ م. او تاریخ مکمل انگلستان را نوشته و بعض آثار دیگر از وی بیادگار مانده است.
لغتنامه دهخدا
۱. نشان دادن چیزی یا کسی با حرکت چشم یا انگشت. ۲. با تکان دادن چشم و ابرو یا دست مطلبی را به کسی فهماندن یا به کاری فرمان دادن. ۳. (اسم) سخن مختصر و با ایجاز.
فرهنگ فارسی عمید
[ اِ رَ / رِ فَ ] (نف مرکب) کنایه از زیرک است. ایمافهم. (انجمن آرای ناصری).
نظامی حرفی ـ عددی در نتنوشت که به رهبر سازگان/ رهبر ارکستر امکان هدایت نوازندگان یا خوانندگان را در تمرین بخشهای خاصی از قطعه میدهد [موسیقی] ...
واژههای مصوب فرهنگستان
[ اِ رَ / رِ یِ قَ ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) کنایه از الهام است. || کنایه از اشارهٔ غیبی. (انجمن آرای ناصری).
[ اَ ] (اِخ) موضعی است در جنوب ایروان.
[ اِ مِ اِ رَ / رِ ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) در زبان عربی، یکی از معارف است و آن اسمی است که برای معنی مشارالیه وضع شده باشد، به اشارهٔ حسیّه بجوارح. و در مانند «ذلکم اللََّه ربکم» که اشاره ...
افزارهای برای گزینش عناصر بر روی پردۀ نمایش بهکمک اشارهگر [رایانه و فنّاوری اطلاعات]
[ اِ مُ اِ رَ / رِ ] (اِ مرکب، از اتباع) بمعنی ایماء و اشاره: با الم و اشاره به او فهمانید. با الم و اشاره به یکدیگر حالی کردند. (یادداشت مؤلف).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.