[ یَ ] (اِ) نوعی از جامه باشد، آن را از
حریر الوان بافند. (برهان) (از ناظم الاطباء).
جامه ای باشد که از حریر سازند.
(صحاح الفرس). جامهٔ حریر الوان.
(انجمن آرا) (آنندراج). || یکونه. یکسان.
(فرهنگ اسدی):
تو بیاراسته بی آرایش
چه به کرباس و چه به خز یکون.
ابوشعیب (از فرهنگ اسدی).
ابتدا در لغت نامهٔ اسدی و سپس در دیگر
لغت نامه ها این کلمه را صورتی از یکسان
گمان برده اند. بی شبهه این کلمه اکسون است.
و در شعر ابوشعیب نیز کلمه را بکسون (MMM
به اکسون) باید خواند. (از یادداشت
مؤلف). و رجوع به یکونه و یکسون شود.