(یَ) [ ع. ] (اِ.)۱- کبک نر. ج. یعاقیب.۲- پسر اسحق و پدر حضرت یوسف.
فرهنگ فارسی معین
[ یَ ] (ع اِ) کبک نر. ج، یعاقیب. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از دهار) (ناظم الاطباء) (برهان) (از اختیارات بدیعی) (غیاث) (از مهذب الاسماء) (السامی فی الاسامی). ابن خلدون ذیل اقلیم خامس آرد: ...
لغتنامه دهخدا
[ یَ ] (اِخ) ابن ابراهیم بن جمال الدین بن ابراهیم بختیاری حویزی. فقیه امامی. از آثار اوست: ۱- الاعتبار فی اختصار الاستبصار. ۲- حاشیه ای بر حاشیهٔ تهذیب المنطق الشاه آبادیة الیزدیة. ۳ -کتا ...
[ یَ ] (اِخ) ابن ابراهیم بن کثیربن زیدبن افلح عبدی، معروف به دورقی و مکنی به ابویوسف. در زمان خویش محدث عراق و از ثقات بود. ائمهٔ سته از او حدیث فراگرفتند. او راست: «مسند»، در حدیث. وی به ...
[ یَ ] (اِخ) ابن ابی عصرون. رجوع به یعقوب بن عبدالرحمان... شود.
[ یَ ] (اِخ) ابن اسحاق بن ابراهیم. نام پسر اسحاق پیغمبر و او را اسرائیل نیز گویند و با عیصو از یک شکم زاییده شدند. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نام پیغمبری که پدر یوسف بود و این لفظ عبر ...
[ یَ ] (اِخ) ابن اسحاق بن زیدبن عبداللََّه حضرمی بصری، مکنی به ابویوسف و ابومحمد. هشتمین قراء عشرة. (از معجم الادباء ج ۷ ص ۳۰۲). او در بصره به سال ۱۱۷ هـ . ق. به دنیا آمد و در همان شهر به ...
[ یَ ] (اِخ) ابن اسحاق بن محمدبن موسی بن سلام بن حُشتن بن ورد خراسانی. محدث است و پیش از سال ۴۰۰ هـ . ق. درگذشته است. (از تاج العروس).
[ یَ ] (اِخ) ابن اسحاق ربعی مخزومی، از نسل ابی ربیعةبن مغیره. شاعر و از مردم مدینه بود و در اغانی از او قصیده ای آمده است که بیت زیر از آن است: هل تعلمین وراء الحب منزلة تدنی الیک، فإنّ ال ...
[ یَ ] (اِخ) ابن جلال بن احمد تبانی، ملقب به شرف الدین. ادیب مصری رومی الاصل و در فروع مذهب حنفی و علوم عقلی دانشمند بود و به سال ۷۶۰ هـ . ق. به دنیا آمد و به سال ۸۲۷ با مرگ ناگهانی درگذشت ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.