کاج؛ سرو کوهی؛ عرعر؛ ابهل.
فرهنگ فارسی عمید
[ وَ ] (ع ص) ترسنده و بیمناک. (منتهی الارب) (آنندراج). بددل. (مهذب الاسماء). || (مص) گمان بردن در چیزی و دل به جایی رفتن که قصد آن نبود. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
لغتنامه دهخدا
[ وِ هِ ] (اِخ) دهی است جزو دهستان گرم بخش ترک شهرستان میانه در ۷ هزارگزی راه شوسهٔ میانه به خلخال با ۱۲۸ تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۴).
[ وَ لَ ] (ع اِ) اول از هر چیزی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج): اول وهلة؛ ای دفعة. (مهذب الاسماء). || ترس و بیم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). نوبت و کرت. (غیاث اللغ ...
[ وِ لَ ] (اِخ) دهی از دهستان درجزین بخش رزن شهرستان همدان. سکنهٔ آن ۶۶۰ تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۵).
[ اَ هِ ] (اِخ) الدیحوری. یکی از رؤسای مانویه در خلافت ابی جعفر منصور و او مقالصه را ببازگشت بطریقهٔ اصلیهٔ مانویه داشت.
[ اَ هِ ] (اِخ) عبداللََّه بن ثویر السعدی. محدث است.
[ اَ هِ ] (اِخ) لقیطبن بکر المحاربی الکوفی. رجوع به لقیط محاربی شود.
[ اَ هِ ] (اِخ) اللیثی. محدث است و از او مولی غفرة روایت کند.
[ اَ هِ ] (اِخ) یحیی بن حبان الطائی. محدث است.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.