[ وَ هَ ] (اِخ) ابن ابراهیم بن طاراذ، مکنی به ابوسعید. رجوع به ابوسعید وهب... شود.
لغتنامه دهخدا
[ وَ هَ ] (اِخ) ابن سعیدبن عمروبن حصین بن قیس بن قنان بن متی. وی مانند پدر، کاتب جعفربن یحیی برمکی بود و پس از او به ذوالریاستین پیوست. پس از او کاتب حسن بن سهل بود و حسن او را ولایت کرما ...
اسم: وهب (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: vahab) (فارسی: وَهَب) (انگلیسی: vahab) معنی: بخشش، عطا، نامی از نام های خدای تعالی، ( اَعلام ) ) وهب ابن عبدمناف: [قرن میلادی] پدر بزرگ مادری پی ...
فرهنگ واژگان اسمها
[ وَ ] (ص نسبی) منسوب به وهب. هر چیز بخشیده شده از جانب خدا. (فرهنگ فارسی معین).
[ اَ هُ بَ رَ ] (اِخ) ابن حارث بن علقمة. صحابی است. و بغزوهٔ احد شهادت یافت.
[ اَ هُ بَ رَ ] (اِخ) یحیی بن انصاری. محدث است.
[ اَبو وَ هَ ] (اِخ) الجشمی. صحابی است و نام او دیلم بن الهوشع است. و عقیل بن شبیب از او روایت کند.
[ اَبو وَ هَ ] (اِخ) حارث بن عصر یا غصن الثقفی. محدث است.
[ اَبو وَ هَ ] (اِخ) عبیداللََّه بن العبید الکلاعی صاحب مکحول. محدث است.
[ اَبو وَ هَ ] (اِخ) عمروبن عبدالرحمن العنسی. محدث است و از او ابوالیمان حکم بن نافع الحمصی الکلاعی روایت کند.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.