وقواق
معنی
[ وَقْ ] (اِخ) نام جزیره ای است از
جزایر دریا، و بعضی گویند نام کوهی است و
در آن معدن طلاست و مردم آنجا جمیع
ظروف و اوانی خود و زنجیر و قلادهٔ سگان از
طلا کنند و بوزینه و میمون در آنجا بسیار
است و آنها را خانه جاروب کردن و هیزم از
جنگل آوردن و کارهای دیگر تعلیم دهند و
در آن کوه درختی است که بار و میوهٔ آن
به صورت آدمی و حیوانات دیگر نیز میباشد و
از آن صورت ها صداهای عجیب و غریب
برمی آید و سخن می کنند و جواب میدهند و
چون از درخت بیفتند یا بچینند دیگر آواز
ندهند و سخن نگویند و آن درخت را نیز
وقواق گویند، و بعضی دیگر گفته اند نام
درختی است در هندوستان که هر صباح برگ
آرد و بهار کند و شام خزان شود و برگ بریزد.
(برهان) (آنندراج) (غیاث اللغات):
همچون درخت وقواق او را طیور گویا
بر فتح شاه کرده الحمدللَّه از بر.خاقانی.