( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ نهر؛ جویها.
فرهنگ فارسی معین
رودها
فرهنگ واژههای سره
[ اِ ] (ع مص) روز کردن و بروز درآمدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). || در روز غارت نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج). || راندن آب و خون و جز آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنن ...
لغتنامه دهخدا
[ جَ بَ لُلْ اَ ؟ ] (اِخ) در اقصای بلاد مغرب است و از این کوه سه چهار جوی عظیم بیرون آید و قریب هزار قنطره (پل) بر آن جویها بسته اند و یاقوت سرخ و زرد و کبود از آن کوه بحصول پیوندد. (از حبی ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.