معنی

(اِخ) نام حکیمی که ندیم اسکندر مقدونی بود. (منتهی الارب). نام حکیمی است که انیس و جلیس اسکندر بود. (برهان قاطع). والیس. فالیس. مصحف والنس، منجم یونانی از مردم انطاکیه که در قرن دوم میلادی می زیسته است. (از حاشیهٔ برهان قاطع چ معین). رجوع به تاریخ الحکماء قفطی ص ۲۸۱ و الفهرست ابن ندیم چ مصر ص ۳۷۶ و گاه شماری تقی زاده ص ۳۱۶ و مجلهٔ فروغ علم شمارهٔ ۱ سال اول شود: فلاطون و والیس و فرفوریوس که روح القدس کردشان دستبوس. نظامی (از حاشیهٔ برهان).چنین راند والیس دانا سخن که نو باد شه در جهان کهن.نظامی. در مجلس عقد آمده چون هرمس و والیس. آذر بیگدلی (از انجمن آرا).

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.