[ اُ مَ مَ ] (ع اِ) مصغر ام. مادر کوچک. (از ناظم الاطباء). || سنگی که بدان سر شکنند. (ناظم الاطباء) (آنندراج). ج، امائم . || پتک آهنگری. (ناظم الاطباء) (از معجم متن اللغة).
لغتنامه دهخدا
[ اَ ] (ع اِ) جِ اَکمام. ججِ کِمّ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جِ کِمّ. (اقرب الموارد). جِ کم، به معنی غلاف غورهٔ نخستین خرما و غلاف شکوفه باشد. (از آنندراج). و رجوع به اکمام و کم شود.
(ع اِ) ح، م. حاء میم. نام چند سوره از قرآن مجید است. رجوع به حم شود.
[ حَ ] (ع اِ) ابن خالویه گوید: حوامیم جِ حم، از کلام عرب نیست، بلکه کلام کودکان است که گویند: تعلمنا الحوامیم بلکه جمع آن آل حم [ حا میم ] یا ذوات حم است و آن هفت سوره است از قرآن: المؤمن ...
[ دَ ] (ع اِ) جِ دیمومة. از مادهٔ دمم. (اقرب الموارد). رجوع به دیمومة شود.
[ ذَ تُ ] (ع ص مرکب، اِ مرکب) هفت سورت از قرآن که افتتاح آن به حم شود و آن هفت سوره را آل حامیم نیز نامند.
[ عَ یِ اُ مَ یْ می ی ] (اِخ) ابن ابراهیم بن علی بن عبدالرحمان امیمی شریشی. از اهالی شریش. وی ادیب و محدث و فقیه بود و در سال ۶۴۲ هـ . ق. درگذشت. او را تألیفاتی در حدیث و فقه است. (از معج ...
(اِخ) (اقوام...) قبیله ای از اعراب که از ددان بن یقشان بوجود آمدند. (سفر پیدایش ۲۵ : ۳) (قاموس کتاب مقدس).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.