( اَ ) [ ع. ] (اِ.) فرمانده، فرمانروا.
فرهنگ فارسی معین
اسم: امیر (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: amir) (فارسی: امير) (انگلیسی: amir) معنی: فرمانروا، پادشاه، سردار، حاکم، درجه ای پایین تر از پادشاه، فرمانده ی سپاه، سپهسالار، به صورت پیشوند د ...
فرهنگ واژگان اسمها
[ اَ اَ هَ ] (اِخ) ابن منصوربن زید بلخی. پدر ابراهیم ادهم بود: حسن کجا شد و کو بایزید بسطامی امیر ادهم و فرزند آن هنرپرور؟ ناصرخسرو. رجوع به ادهم و ابراهیم ادهم شود.
لغتنامه دهخدا
[ اَ رِ اَ ] (اِخ) لقب عمربن محمد نصرةالدین اتابک پهلوان از سلجوقیان. (از اخبار الدولة السلجوقیه) و لقب جستان ابراهیم از ملوک دیلمستان بود. (از سفرنامهٔ ناصرخسرو ص ۵). رجوع به امیر امیران ...
[ اَ رِ بُ ] (اِخ) از شاعرانست و در ۷۷۲ هـ .ق . درگذشته است. رجوع به تذکرهٔ روز روشن چ هوپال ص ۷۲ و فرهنگ سخنوران شود.
[ اَ رِ تَ ] (اِخ) خواجه امیربیک، فرزند امیرابراهیم بن زکریای کججی نطنزی تبریزی (مهردار). از رجال عهد شاه طهماسب صفوی است. اصل وی از مهرانرود تبریز از اعقاب غیاث الدین تبریزی است. در دب ...
[ اَ حُ سَ ] (اِخ) خواهرزادهٔ میرحیدر رفیعی معمایی و از شاعران قرن دهم هجری است. رجوع به حسینی کاشانی شود.
اسم: امیر خسرو (پسر) (عربی، پهلوی) (تلفظ: a.-khosro(w)) (فارسی: اميرخسرو) (انگلیسی: amir-khosrow) معنی: ترکیب دو اسم امیر و خسرو ( فرمانروا و پادشاه )، امیر و پادشاه عظیم الشأن، ( اَعلام ) ...
اسم: امیر رشید (پسر) (عربی) (تلفظ: a.-rašid) (فارسی: اميررشيد) (انگلیسی: amir-rashid) معنی: ترکیب دو اسم امیر و رشید ( فرمانروا و شجاع )، امیر و پادشاه رستگار، حاکم دلیر و شجاع، ( اَعلام ) ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.