[ اِمْ ما ] (ع حرف ربط) حرف تردید است. (غیاث اللغات). برای شک آید مانند اَو، جز اینکه در اَو ابتداء به تیقن باشد و در اما به شک: جائنی اما زید و اما عمرو. (از منتهی الارب). || برای ابهام ...
لغتنامه دهخدا
[ اَمْ ما بَ ] (ع حرف ربط مرکب، ق مرکب) ترکیبی از «اما» لفظ متضمن معنی شرط و «بعد» ظرف زمان بمعنی پس، و چون در اینجا مضاف الیه محذوف معنوی است بعد را مبنی بر ضم باید خواند، و مضاف الیه محذوف ...
[ اُمْ ما شُ دَ ] (مص مرکب) رجوع به اُمّا شود.
[ اِ ] (ع مص) بانگ کردن گربه. (تاج المصادر بیهقی). آواز کردن گربه. (منتهی الارب، ذیل امو) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد). امت الهرة اماءً؛ صاحت، مقلوب «ماءت». (متن اللغة).
[ اَ ءِ ] (ع اِ) جِ اُمَیمَة. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به امیمة شود.
[ اِ ] (ع اِ) جِ اَمت. جاهای بلند و پشته های خرد و نشیب و فرازها در چیزی. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به اَمت شود.
[ اُمْ ما ] (ع اِ) جِ اُمّ. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد). بعضی گویند امات جِ ام در غیر ذوی العقول و امهات جِ ام در ذوی العقول است. رجوع به اُمّ شود. || سه غشاء است که دماغ و نخاع را پوش ...
[ اَ ] (اِ) تودهٔ خاکی که نشانهٔ تیر بر آن نهند. آماج. || نشانهٔ تیر. آماج. (برهان قاطع). || این کلمه از فارسی وارد عربی شده و بمعنی «مسافتی که کمان میتواند تیر را بیندازد» بکار رفته است ...
= امجد
فرهنگ فارسی عمید
[ اَ دِ بَ ] (اِخ) نام موبدی از زرتشتیان معاصر اسحاق بن الندیم صاحب الفهرست. رجوع به الفهرست چ قاهره ص ۲۰ و سبک شناسی ج ۱ ص ۷۷ (حاشیه) شود.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.