معنی

[ هَ / هِ زارْ یَ / یِ ] (اِ مرکب) یک هزارم. یک قسم از هزار قسم. از هزار یکی. (یادداشت به خط مؤلف): هزاریک زآن کاندر سرشت او هنر است نگار و نقش همانا که نیست در ارتنگ. فرخی. هزاریک زآن کامسال کرد خواهی باز به تیغ تیز به هند اندرون نکردی پار. مسعودسعد.

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.