[ شَ / شِ نَ ] (نف) که شنود. مقابل کر. آنکه کر نیست. دارای حس شنوائی. شنونده و مستمع و سامع. (ناظم الاطباء). سامع. سمیع. (دهار). شنونده و سمیع. (آنندراج) (غیاث اللغات): و بادی در گوش او دم ...
لغتنامه دهخدا
[ شَ / شِ نَ شُ دَ ] (مص مرکب) سامع شدن. - شنوا شدن دل؛ درک کردن حقایق. ادراک کردن واقعیت ها: چون دل شنوا شد ترا از آن پس شاید اگرت گوش سر نباشد.ناصرخسرو.
[ شَ / شِ نَ سَ ] (اِ مرکب) دستگاهی است که برای تعیین آستانهٔ سمعی بکار رود و آن دارای پیچی است از چوب یا فلز که قسمت فوقانیش متحرک است و در برابر خطکشی مدرج قرار دارد و ممکن است از بالای ...
ویژگی آنکه مطلبی را به گوش دیگری برساند.
فرهنگ فارسی عمید
[ شَ / شِ نَ وا دَ / دِ ] (ن مف) نعت مفعولی از شنوانیدن. رجوع به شنواندن و شنوانیدن شود.
فرستادن صدا به دستگاه شنوایی با استفادۀ همزمان از دو سامانۀ مختلف مانند کاشتینۀ حلزونی و سمعک [شنواییشناسی]
واژههای مصوب فرهنگستان
نوعی شنواییسنج که در آن از صوتهای خالص یا تکبسامدها بهعنوان محرک شنیداری استفاده میشود [شنواییشناسی]
نوعی شنواییسنج مجهز به صدابَر و ضبطصوت یا گرامافون که دارای قابلیت ارائۀ گفتار است [شنواییشناسی]
اندازهگیری میزان شنوایی با استفاده از دستگاه شنواییسنج [پزشکی]
روشی در شنواییسنجی کودکان که در آن پاسخ درست به محرک را ازطریق شرکت دادن کودک در فعالیتهای بازیگونه پاداش میدهند [شنواییشناسی] ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.