نوسپاسی
معنی
[ نَ / نُو سِ پا ] (حامص مرکب)
ناسپاسی. کفران. حق ناشناسی : پاداش
دادیم مر ایشان را به کفر و نوسپاسی ایشان.
(تفسیر کمبریج چ متینی ج ۱ ص ۵۸۸). به
کافر شدن شما به خدای تعالی نوسپاسی شما
نعمتهای خدای را تعالی. (تفسیر کمبریج ج ۱
ص ۶۴۹). و هرکه پوشیده کند یکیی
خدای تعالی و ناسپاسی کند نعمت او را، فعلیه
کفره، پس بر اوست عقوبت و نوسپاسی او.
(تفسیر کمبریج ج ۱ ص ۶۲۵).
- نوسپاسی کردن؛ کفر. ناسپاسی کردن.
حق نعمت به جا نیاوردن : و هرکه
نوسپاسی کند نعمت او را. (تفسیر کمبریج چ
متینی ج ۱ ص ۴۹۱). و هرکه نوسپاسی کند و
به خدای نگرود و به پیغامبری تو... اندوهگین
مگرداناد تو را کفر او. (تفسیر کمبریج ج ۱ ص
۴۹۷).