(اِ) هیل را هم میگویند که قاقلهٔ صغار باشد. (برهان). صورتی و تلفظی از هیل. هل.
لغتنامه دهخدا
[ لِ بَ ] (اِخ) نام ایلی است از طایفهٔ بختیاری، که شامل طایفهٔ هفت لنگ و طایفهٔ چهارلنگ است و هر کدام دارای شعب مختلف میباشند. رجوع به جغرافیای سیاسی کیهان صص ۷۲ -۸۷ شود.
[ بَ ] (اِخ) (بمعنی خدای بیت ایل) اسم مکانی بود که یعقوب بدانجا مذبحی برای خدای حی بنا نمود. (قاموس کتاب مقدس).
[ ] (اِخ) نام ایل کرد ایران. (جغرافیای سیاسی کیهان ص ۵۸). رجوع به ایل شود.
[ شُ دَ ] (مص مرکب) مطیع شدن. تسلیم شدن. منقاد گشتن. (فرهنگ فارسی معین).
[ حِ ] (اِخ) دهی است از دهستان چناران بخش حومهٔ شهرستان مشهد. دارای ۱۴۸ تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن غلات، چغندر و بنشن است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۱).
[ نِ ] (ن مف مرکب، اِ مرکب) آنجا که ایل منزل کند. آنجا که مسکن طوایف و اقوام چادرنشین باشد.
(اِخ) نام شهر مشهوری بود که در ساحل شرقی خلیج بحرقلزم واقع بود و قوم اسرائیل از آنجا عبور کردند. (از قاموس کتاب مقدس).
اسم: آیلا (دختر) (ترکی) (کهکشانی) (تلفظ: āylā) (فارسی: آيلا) (انگلیسی: ayla) معنی: هاله ی ماه، هاله، هاله دور ماه
فرهنگ واژگان اسمها
[ ع. ] (مص م.)۱ - بر عهدة کسی قرار دادن.۲- وصیت کردن.
فرهنگ فارسی معین
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.