۱. کارمند اداره که سالهای خدمت خود را مطابق قانون به پایان رسانیده و بهواسطۀ خستگی یا پیری از کار برکنارشده و حقوق بازنشستگی میگیرد. ۲. [قدیمی، مجاز] خاموششده.
فرهنگ فارسی عمید
[ نِ شَ تَ / تِ ] (ن مف مرکب) متقاعد. (لغات مصوبهٔ فرهنگستان). کسی که بر اثر مدتی کار مداوم در سنین پیری از خدمت دولت معاف میشود ولی حقوقی دریافت میکند. رجوع به بازنشستگی شود. || خاموش. ...
لغتنامه دهخدا
[ نِ شَ تَ / تِ ] (ن مف مرکب) ننشسته. ایستاده. قائم. برپا. مقابل نشسته. || آرام ناگرفته : در هر سر موی زلف شستت صد فتنهٔ نانشسته داری.نظامی. آن قلزم نانشسته از موج وآن ماه جدافتاد ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.