[ نَ رَ ] (اِخ) نسران. به صیغهٔ تثنیه، نسر طایر و نسر واقع. (ناظم الاطباء). رجوع به نسر و نسر طائر و نسر واقع شود: اینت شهباز کز پی چو منی صید نسرین کرده ای نهمار.خاقانی. گفت کآن شهباز در ...
لغتنامه دهخدا
اسم: نسرین (دختر) (فارسی) (طبیعت، گل) (تلفظ: nasrin) (فارسی: نسرين) (انگلیسی: nasrin) معنی: گل زرد یا سفید خوشه ای خوش بو که یکی از گونه های نرگس است، ( به مجاز ) صورت معشوق، ( در گیاهی ) گ ...
فرهنگ واژگان اسمها
اسم: نسرین دخت (دختر) (فارسی) (گل) (تلفظ: n.-dokht) (فارسی: نسريندخت) (انگلیسی: nasrin-dokht) معنی: دختر نسرین وش، نام گل، زیباروی، ( نسرین، دخت = دختر )، ( به مجاز ) زیباروی و با طرا ...
اسم: نسرینه (دختر) (فارسی) (طبیعت، گل) (تلفظ: nasrine) (فارسی: نسرينه) (انگلیسی: nasrine) معنی: نسرین، ( به مجاز ) صورت معشوق، ه ( پسوند نسبت ) )، منسوب به نسرین
[ قِ نْ نَ ] (اِخ) کلثوم بن عمرو عتابی مکنی به ابوعمرو. به فضل و ادب معروف است و اشعار نغزی دارد. رجوع به لباب الانساب شود.
[ مَ عَ رْ رَ یِ ؟ ] (اِخ) از اماکن مشهور شام معرهٔ نسرین است. سمعانی گوید معرهٔ نسرین مشهور است به معرهٔ مصرین و ابن حوقل گوید معرهٔ نسرین شهر متوسطی است و مزارع همهٔ قراء اطرافش دیم باش ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.