معنی

[ نَ شُ دَ ] (مص مرکب) دَمَث. نُعومة. (تاج المصادر بیهقی). لیان. (از ترجمان القرآن) (از منتهی الارب). ملاینه. (از منتهی الارب). لین. (ترجمان القرآن). لدونت. تملس. (یادداشت مؤلف). || صاف و صیقلی و هموار شدن. از خشونت و زبری و ناهمواری درآمدن. املس شدن. || شل شدن. از سفتی و سختی افتادن. آب لمبو شدن : هم آوردم ار کوه بودی به جنگ ز گرزم شدی نرم چون موم سنگ.فردوسی. هرکه چون موم به خورشید رخت نرم نشد زینهار از دل سختش که به سندان ماند. سعدی. || سست شدن. ضعیف شدن. (یادداشت مؤلف). شُل و وارفته شدن : تبه گردد از جفت شیر ژیان به زودی شود نرم چون پرنیان.فردوسی. || خرد شدن. خرد و خاکشیر شدن. درهم کوفته شدن : زیر رکاب و عَلَم فاطمی نرم شود بی خردان را رقاب.ناصرخسرو. - امثال: تا دنده اش نرم شود. || از خشکی درآمدن: تمغی؛ نرم شدن انبان. (منتهی الارب). || نرم شدن شکم؛ روان شدن آن. از یبوست درآمدن: کُثوع؛ نرم شدن شکم شتران و جز آن. (از منتهی الارب). || رام شدن. ساکن و آرام شدن. (یادداشت مؤلف). از سرکشی و توسنی افتادن. ملایم شدن. مطیع و منقاد گشتن : بشوی نرم هم به زر و درم چون به زین و لگام تند ستاغ.شهید. هود گرد مؤمنان خطی کشید نرم می شد باد کآنجا می رسید.مولوی. - نرم شدن سر؛ رام شدن. به راه آمدن. - نرم شدن گردن؛ مطیع شدن. رام شدن.

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.