ناهوشمند
معنی
[ مَ ] (ص مرکب) بی هوش.
(آنندراج). کم هوش. بی فراست. بی عقل.
بی خرد:
بفرمود کو را به زندان برند
به نزدیک ناهوشمندان برند.فردوسی.
وزیران کج بین ناهوشمند
رساندند در شاه و ملکش گزند.
هاتفی (از آنندراج).
مقابل هوشمند. رجوع به هوشمند شود.