[ اَ صَ م م ] (ع ص، اِ) کر. (ترجمان علامهٔ جرجانی ص ۶۵) (مؤید الفضلا) (مهذب الاسماء). در لغت ضد سمیع است. (از معجم البلدان). کر را گویند. (سمعانی). کر و ناشنوا. (غیاث) (آنندراج). کر و سخن ...
لغتنامه دهخدا
[ اَ صَ م م ] (اِخ) ابن ابی ربیعة. از شجعان قبیلهٔ بنی شیبان عرب بود که بخاطر خونخواهی یک تن صد تن، از قبیلهٔ تمیم را بکشت و در مفاخره ای که میان یکی از افراد قبیلهٔ بنی شیبان با یکی از افرا ...
[ اَ صَ م م ] (اِخ) (متوفی ۹۳۱ هـ . ق. / ۱۵۲۶ م.) احمدبن محمد بانی مصری شافعی، معروف به اصم (شهاب الدین). از مفسران بود. او راست: تفسیر سورهٔ یس تا آخر قرآن. (ط) ابن العماد: شذرات الذهب ۸:۱۸ ...
[ اَ صَ م م ] (اِخ) حکیم بن مالک بن جناب نمیری. معاصر ولیدبن عبدالملک بود و چون بیمار شد ولید پزشکان نزد وی فرستاد و او این اشعار بسرود: جاء الاطباء من حمص کأنهم من اجل ان لایداوونی مجانین ...
[ اِ ] (ع مص) اصمار شیر؛ سخت ترش شدن آن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). صاموره شدن شیر، و صاموره لبن بسیار ترش است. (از قطر المحیط). || بخل ورزیدن و منع کردن. (از اقرب ا ...
[ اِ ] (ع مص) اصماغ شدق؛ بسیار شدن آب دهان: اصمغ شدقه اصماغاً. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). فزونی بصاق کسی. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). || کف برآمدن بر شدق کسی. (از قطر المحیط) ...
[ اِ مِ تَ ] (اِخ) رجوع به اصمت شود.
[ اَ مِ خَ ] (ع اِ) جِ صِماخ. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به صِماخ شود.
[ اِ مِ ] (ع مص) انتفاخ از خشم. باد کردن از خشم. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). برآماسیدن از خشم. (منتهی الارب).
[ اَ مَ ] (اِخ) نیای اصمعی معروف. رجوع به اصمعی شود. || بنواصمع؛ گروهی از تازیان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.