معنی

[ لِ ] (اِ مرکب) قسمی از متکای کوچک است. (فرهنگ نظام). بالش سر. (شمس اللغات). نازبالین. نوعی از تکیه. (آنندراج). بالش نرم. متکای پهن و نرم. بالش کوچکی که در زیر گوش گذارند. (ناظم الاطباء). مرفقة. مخدة. مصدغة. وسادة. (از منتهی الارب). بالش خرد. زیرگوشی. نهال. نهالی. بالشتک. بالشتو. بالشچه : گه چوب آستان توام نازبالش است گه خاک بارگاه توام نازبستر است. اثیرالدین اخسیکتی. در خاک و خون کشیده مرا ترک زاده ای مژگان بنازبالش دل تکیه داده ای. صائب (از آنندراج).

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.