گرفتار، بندی
فرهنگ واژههای سره
گرفتار، دستگیر، دربند، در دام، در بند، برده
[ اَ سْ یَ ] (ع ن تف) نعت تفضیلی از سیر. رونده تر. - امثال: اسیر من الامثال و اسری من الخیال. (عقدالفرید ج ۱ ص ۱۲۱ ح). اسیر من الخضر. اسیر من شعر.
لغتنامه دهخدا
[ اَ ] (اِخ) دهی از دهستان گله دار بخش کنگان شهرستان بوشهر، واقع در ۶۷۰۰۰ گزی جنوب خاوری کنگان و ۵۰۰۰گزی راه فرعی گله دار به لار. جلگه، گرمسیر و مالاریائی. سکنه ۶۰۰ تن. آب از چاه. محصول آن ...
[ اَ ] (اِخ) مصطفی بن یوسف حسینی بیروتی. او راست: هدیةالاخوان فی تفسیر ما ابهم علی العامة من الفاظالقرآن و آن در مطبعهٔ جریدهٔ بیروت بسال ۱۳۰۷ -۱۳۰۹ هـ . ق. و نیز در مطبعهٔ الف باء دمشق بسا ...
[ اَ ] (اِخ) میرزا جلال شاعر. از مردم اصفهان است. وی از خویشان شاه عباس بود. بقول مؤلف مرآةالخیال، بانی بنیاد خیال بندی است و خیال بندان زمان حال را به پیروی او سر افتخار بلند است. اگرچه ط ...
[ اَ رِ طَ ] (ترکیب اضافی، ص مرکب) اسیر طبع مخالف. گرفتار نفس اماره. (مؤید الفضلاء) (آنندراج) (هفت قلزم).
[ اَ رُلْ هَ وا ] (اِخ) زاکی بن کامل بن علی مکنی به ابوالفضائل، معروف به مهذب هبتی قطیفی. وی ادیب و فاضل و شاعری رقیق الشعر بود و در سنهٔ ۵۴۶ هـ . ق. درگذشت. او راست: عیناک لحظهما امضی من ...
[ اَ ] (اِخ) نام محلی کنار راه تبریز و اَهَر، میان شوردِه و ایلیچه در ۲۳۵۰۰گزی تبریز. این ده جزء دهستان کیوان از بخش خداآفرین شهرستان تبریز است، ۶۵۰۰گزی جنوب خداآفرین، ۴۷۰۰۰گزی شوسهٔ اهر ...
خاکیان، خاکنشینان، تنپروران
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.