( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ ستر؛ پردهها.
فرهنگ فارسی معین
واحد اندازهگیری وزن، برابر با چهار یا چهارونیم مثقال.
فرهنگ فارسی عمید
[ اِ ] (اِخ) استرآباد باشد و آن شهریست مشهور. (جهانگیری). شهریست در طبرستان مشهور به استرآباد. (برهان). گرگان کنونی : تا طرب و مطرب است مشرق و با مغرب است تا یمن و یثرب است آمل و استاربا ...
لغتنامه دهخدا
(اِ) [ انگ. ] (اِ.)۱- حرکت کردن و به حرکت درآوردن.۲- لحظة حرکت ورزشکاران د ر ورزشهای دو و میدانی، دوچرخه سواری، شنا و همانند آن، شروع.
[ اِ رَ / رِ ] (اِ) ستاره. کوکب. (برهان) (مؤید الفضلاء): دوش من پیغام دادم سوی تو استاره را گفتمش خدمت رسان از من تو آن مهپاره را. مولوی. بیمار شود عاشق امّا بنمی میرد ماه ارچه شود لاغر است ...
[ اِ ] (اِخ) دو قصبه است در کشور آلمان که یکی را استارگارد جدید و دیگری را استارگارد قدیم گویند. استارگارد جدید در خطّهٔ پومرانیا از آلمان در ۳۲ هزارگزی مشرق شهر اشتتن واقع شده. و آن زمانی ...
اشاره به شخص یا چیز مجهول و غیرمعلوم؛ فلان. * باستار و بیستار: [قدیمی] فلان و بهمان.
(ضمیر مبهم) (باستار و بیستار) از الفاظ متتابعه است مانند فلان و بهمان. (انجمن آرای ناصری). چون لفظ فلان و بهمان است. (فرهنگ اسدی) (فرهنگ اوبهی). و استعمالش در اوصاف [ اصناف؟ ] مجهوله شایع ...
(خا) (ص فا.)۱- خواهنده، طلب - کننده.۲- طالب زناشویی.
۱. متقاضی؛ خواهنده؛ خواهان؛ طلبکننده. ۲. واسطه؛ شفیع: بریدند سر زآن تن شاهوار / نه فریادرس بود و نه خواستار (فردوسی: ۲/۳۸۰).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.