[ اُ بَ ] (اِخ) طایفه ای از تاتار. رجوع به اوزبک شود. - مثل ازبکها؛ تشبیهی مبتذل، که از آن بدپیراسته بودن موی بروت و ریش و سر خواهند.
لغتنامه دهخدا
[ اُ بَ ] (اِخ) از امراء مغول برادر حامکبو. (حبیب السیر جزو اول از ج ۳ ص ۱۹).
[ قِ اُ بَ ] (اِخ) ده کوچکی است از بخش شهریار تهران واقع در ۲۰ هزارگزی باختر علیشاه عوض. موقع جغرافیایی آن جلگه و سکنهٔ آن ۱۰ تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۱).
[ مُ ظَفْ فَ رُدْ دی اُ بَ ] (اِخ) برادر اتابک نصرهالدين ابوبکربن محمدبن ايلدگز بود که بعد از وی به پادشاهی رسيد و پانزده سال حکومت کرد. در سنهٔ اثنی و عشرين و ستمائه چون سلطان&z ...
[ بِ ] (اِخ) یکی از بلندترین و مرتفع ترین نقاط قفقاز مرکزی نزدیک گردنهٔ «داریل». جمعیت ۵۰۴۳ تن.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.