منتقد
معنی
[ مُ تَ قِ ] (ع ص) نقدستاننده. (غیاث)
(آنندراج) (از اقرب الموارد). || آنکه سره
می کند درم را و خوب آن را از بد جدا می کند.
(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آنکه
عیوب شعر را بر گویندهٔ آن آشکار کند. (از
اقرب الموارد). آنکه آثار ادبی و هنری را
مورد بررسی و مطالعه قرار می دهد و معایب و
محاسن و موارد قوت و ضعف آن آشکار
می سازد. ناقد. نکته گیر. خرده گیر.
|| کودک جوان شده. (ناظم الاطباء) (از
منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به
انتقاد شود.