مناهل
معنی
[ مَ هِ ] (ع اِ) جِ مَنهَل. (دهار) (ناظم
الاطباء) (اقرب الموارد). جمع منهل که به
معنی چشمه باشد. (غیاث) (آنندراج).
آبشخورها. سرچشمه ها: اگر چه آن
چشمهٔ مکارم را مناهل آنجاست... (منشآت
خاقانی چ محمد روشن ص ۳۴۶). در رزادیق
و رساتیق می گشت و مشارع و مناهل
می نوشت. (سندبادنامه ص ۳۰۴). ذوابل
صعاد از مناهل اکباد سیراب می کردند.
(ترجمهٔ تاریخ یمینی چ ۱ تهران ص ۲۶۶).
مانند تگرگ از مناهل غمام روان.
(جهانگشای جوینی). رجوع به منهل
شود.