مناجزت
معنی
[ مُ جَ / جِ زَ ] (از ع، اِمص)
مبارزه. مقاتله. با کسی جنگ کردن.
(یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مناجزة: صفها بیاراستند و مبارزت و
مناجزت را ساز کردند. (ترجمهٔ تاریخ یمینی
چ ۱ تهران ص ۲۴۵). الیسع بدان امتناع
دلتنگ شد و بدگمان گشت و روی به مناجزت
او آورد و او را بشکست. (ترجمهٔ تاریخ
یمینی ایضاً ص ۳۱۷). از وقت طلوع صبح تا
استوای آفتاب میان ایشان مناجزت رفت.
(ترجمهٔ تاریخ یمینی ایضاً ص ۴۰۵). ما
بحمداللََّه و فضله به مناجزت و مبارزت
نامبردار جهانیم... (مرزبان نامه چ قزوینی ص
۱۸۷). رجوع به مناجزة شود.