معنی

[ مِ ] (ع اِ) ملک [ مُ / مِ ] . رجوع به همین کلمه شود. - ملک یمین؛ (اصطلاح فقه) به معنی کنیز و غلام چه یمین در لغت به معنی غلبه است و غلام و کنیز از غلبهٔ اسلام می آیند... مجازاً غلام و کنیز زرخرید را نیز ملک یمین گویند. (غیاث) (آنندراج). عبد. اَمَة. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || (اصطلاح منطق) یکی از مقولات عشر و آن هیأتی است که حاصل شود هرچیزی را به سبب نسبت چیزی که محیط باشد بدو و منتقل شود به انتقال او. (نفایس الفنون). هیأتی است عارض بر شی ء به سبب چیزی که محیط بدان است و به انتقال آن منتقل شود و آن را جِدَه و قنیه نیز نامند. (از کشاف اصطلاحات الفنون). یکی از مقولات نه گانهٔ عرض است و هیأتی است حاصل برای جسم به سبب احاطهٔ جسمی دیگر که منتقل شود به انتقال جسم محاط مانند هیأتی که حاصل می شود برای جسم به سبب تقمص و تعمم. (از فرهنگ علوم عقلی سجادی). و رجوع به جده و کشاف اصطلاحات الفنون شود. || (اصطلاح فقه) در اصطلاح فقها ملک بر چهار قسم است: ۱- ملک عین. ۲- ملک منفعت. ۳- ملک انتفاع. ۴- ملک ملک که ملک ان یملک باشد. (از فرهنگ علوم عقلی سجادی). و رجوع به همین مأخذ شود. || راه راست. (غیاث) (آنندراج). || هیأتی که از جامه پوشی حاصل شود و گاهی مجازاً به معنی جامه آید. (غیاث) (آنندراج). || (مص) مالک چیزی شدن. (غیاث).

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.