معنی

[ مُ فَ رْ رِ ] (ع ص، اِ) جِ مفرح و مفرحة. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): و نوعی ... از برای مفرحات و معجونات نیکو بود. (عرایس الجواهر و نفایس الاطایب چ ایرج افشار ص ۵۸). و او را نیز به سبب تفریح در مفرحات ترکیب می کنند. (عرایس الجواهر و نفایس الاطایب چ ایرج افشار ص ۳۸). و یاقوت زرد را نیز در مفرحات بکار دارند. (تنسوخ نامهٔ ایلخانی تألیف خواجه نصیر طوسی از انتشارات بنیاد فرهنگ ص ۳۷). و رجوع به مفرح و مفرحة شود. || مأخوذ از تازی، چیزهایی که خوشی آورد و اندوه زداید. (ناظم الاطباء).

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.