معاداه
معنی
[ مُ ] (ع مص) (از «عدو») دشمنی
نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). با
کسی دشمنی کردن. (تاج المصادر بيهقی) (از
اقرب الموارد). و رجوع به معادات و معادا
شود. || پی يکديگر زدن و انداختن دو
شکار را در يک تک. (از منتهی الارب) (از
ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گرفتن
از موی کسی. (از منتهی الارب). گرفتن موی
کسی را يا بلند کردن آن. (از ناظم الاطباء) (از
اقرب الموارد). و رجوع به عِداء شود.
|| نبرد کردن در دويدن. (از منتهی الارب)
(يادداشت به خط مرحوم دهخدا).