معنی

[ مُ دَ / دِ رَ / رِ ] (از ع، اِمص) مصادرت. مصادره. تاوان. (ناظم الاطباء). تاوان‌گيری. مطالبهٔ مال به زور يا به سبب‌ ارتکاب گناه. (يادداشت مؤلف). اخذ جريمه. جريمه‌گيری. ضبط کردن اموال و دارايی‌ کسی به سبب جرمی که مرتکب شده يا دزدی‌ و سلوک در طريق ناراست که سبب بدست‌ آمدن آن دارايی شده است. (يادداشت‌ لغت‌نامه). در اسلام مصادره سابقه دارد و از زمان خلفای راشدين شروع شده است، به اين‌ معنی که اگر واليان (عمال) از راه تجارت يا طريق ديگر اضافه بر حقوق سودی به دست‌ می‌آوردند خلفا نصف آن سود را به نفع‌ بيت‌المال مصادره می‌کردند چنانکه عمر با واليان خود در کوفه و بصره و بحرين چنان‌ کرد و اين عمل را در آن زمان مقاسمه و مشاطره می‌گفتند. در زمان بنی‌اميه که‌ مأمورين عاليرتبهٔ دولت با ظلم و زور و استبداد مردم را غارت می‌کردند مصادره به‌ نام استخراج صورت می‌گرفت تا آن درجه که‌ در اواخر حکومت بنی‌اميه عاملی که از کار برکنار می‌شد دارايی او را حساب می‌کردند و آنچه از دستشان می‌آمد از دارايی والی ضبط می‌نمودند. در اوايل خلافت عباسيان مصادره‌ معمول نبود ولی بعدها که بيداد و طمع حکام‌ آغاز گشت مصادره نيز رايج شد. منصور محلی را به نام «بيت‌المال مظالم» تأسيس کرد و هرچه از مأموران به مصادره می‌گرفت در آن محل جمع می‌کرد. بعدها مهدی و هارون و مأمون و مهتدی نيز به سبب مالهای کلان که‌ عمال از مردم ستده بودند به مصادرهٔ اموال‌ آنان پرداختند. مصادرهٔ اموال عمال گاه پيش‌ از مرگ و گاه پس از مرگ آنان صورت‌ می‌گرفت، چنانکه هارون اموال علی‌بن‌ عيسی والی خراسان را پيش از مرگ او مصادره کرد که تنها اموال منقولش 150 بار شتر بود و اموال محمدبن سليمان پس از مرگ‌ وی مصادره گرديد. بعد از عمال مصادرهٔ وزيران شروع شد زيرا مالهای غارتی در بغداد نزد وزيران جمع می‌شد و خلفا آن را مصادره می‌کردند. اين نوع مصادره در عهد مقتدر بيش از هر هنگام ديگر صورت گرفت‌ زيرا او در خردسالی به خلافت رسيده بود و وزيران از اين فرصت استفاده کرده اموال‌ کلانی به دست آورده بودند مانند ابن فرات و خاقانی و حامدبن عباس و عبداللََّه‌بن محمد و احمدبن عبيداللََّه که اموال همگی مصادره شد و خود زندانی يا کشته شدند. به اين ترتيب در عهد عباسيان مصادره منبع درآمد عمومی و خصوصی شد. والی مردم را مصادره می‌کرد! وزير والی را! و خليفه وزرا را و طبقات‌ مختلف مردم يکديگر را! اما خلفا تا برای‌ پرداخت سپاهيان و هزينه‌های ديگر مجبور نمی‌شدند اموال وزيران را مصادر نمی‌کردند خلفا اموال وزيران را متعلق به بيت‌المال و استرداد آن را که به زور از مردم گرفته شده‌ بود برای رفع حوائج عمومی امری مشروع‌ می‌دانستند. (از تاريخ تمدن اسلام جرجی‌ زيدان ترجمهٔ جواهرکلام صص 199 - 204). مصادرهٔ اموال وزيران و اميران و صاحبان مشاغل و عمال و حکام در دستگاه‌ سلاطين نيز رايج بوده است، چنانکه‌ نمونه‌های بسيار از آن را در تاريخ بيهقی و ديگر کتب ادب و تاريخ می‌توان ديد و البته‌ اين غير از نقل کليهٔ اموال و ضبط املاک کسی‌ بوده که با امير يا سلطان رابطهٔ مملوکيت‌ داشته چنانکه موردی از آن را در سفرنامهٔ ناصرخسرو (چ 3 دبيرسياقی ص‌107). می‌توان ديد: نه‌شان ز دزدان ترس و نه از مصادره بيم‌ نه خشک ريش ز همسايه و ز هم دندان. فرخی. وی [ احمد عبدالصمد ] قصدها کرد در معنی‌ کالهٔ وی بدان وقت که مرافعه افتاد با وی‌ [ احمد حسن ] و مصادره. (تاريخ بيهقی چ‌ {P(1) -ن‌ل: مصارفات. (شايد: مواضعات. حاشيهٔتاريخ بيهقی چ فياض ص‌49). P}{$20988$}اديب ص‌408). غره مشو به رشوت و نازش که هرچه داد بستاند از تو پاک به قهر و مصادره. ناصرخسرو. گردن ستبر کردی از سيم اين و آن‌ با سيلی مصادره گردن ستبر به.سوزنی. جملهٔ شهر در فرمان توست، مصادره و مطالبهٔ شهر به خواست تو می‌باشد نه به نيک و نه به‌ بد از تو بازخواستی نکرده‌ايم. (سمک عيار انتشارات آگاه ج‌1 ص‌47). دست مصادره‌ دراز کرد و خطهٔ خراسان با سرها بغارتيد. (ترجمهٔ تاريخ يمينی ص‌111). || تاوان دادن. تن به مال بازخريدن. جان به‌ مال نگه داشتن‌: رنجهای بزرگ‌ رسانيدندش و مالی ديگر به مصادره بداد و آخر خلاص يافت. (تاريخ بيهقی چ اديب‌ ص‌507). - دست به مصادره کردن؛ به مصادره اقدام‌ کردن. مال از مردم گرفتن به زور يا به سبب‌ جرم‌: چون از اخراجات و دخلها فرومانيم ضرورت را دست به مصادره... بايد کرد. (تاريخ بيهقی چ اديب ص‌600). - مصادره ستدن (گرفتن)؛ مصادره گرفتن. پول و مالی را به جريمه گرفتن‌: تا چند کس از معروفان لشکر خويش بکشت و از اعيان مصادره ستد و همگان از وی ملول‌ شدند. (فارسنامهٔ ابن‌بلخی ص‌56). - مصادره کردن؛ مطالبه کردن. مؤاخذه‌ کردن‌: احسان پادشاه آن است که بر مردم‌ بهانه نگيرد و منقصتها نجويد و مصادره نکند. (مرصادالعباد ص‌250). - || تنبيه کردن. مجازات کردن به مال. جريمه کردن. مطالبه کردن مال کسی را به‌ سبب گناهی که کرده است يا به جبر: پس‌ خالدبن برمک را بگرفت و او را هزارهزار درم سيم مصادره کرد. (مجمل التواريخ و القصص). کسان خواجهٔ بزرگ را همه بگرفتند و مصادره کردند. (تاريخ بيهقی چ اديب‌ ص‌429). گفتم چنين که حکم کنی تو مصادره‌ست‌ مرد حکيم کديه کند نی مصادره.سوزنی. آنچه يافتندی به غارت بردندی و برسری‌ مردم را مصادره کردندی تا يک باری‌ مستأصل شدند. (فارسنامهٔ ابن‌بلخی‌ ص‌133). ظلم و مصادره‌ها و ناواجبات‌ می‌کرد. (فارسنامهٔ ابن‌بلخی ص‌107). حرکتی از او در نظر سلطان ناپسند آمد، مصادره فرمود و عقوبت کرد. (گلستان). || (اصطلاح منطق) آنچه از مقدمات مسأله‌ در اول کتابی يا بابی از هندسه قرار دهند. (از مفاتيح). || (اصطلاح منطق) تصديقی که‌ معلم از متعلم يا مؤلف از قاری خواهد بی‌ذکر دليل صحت آن تا سپس در موردی که معلم يا مؤلف در ذهن خود برای ذکر آن دليل معلوم‌ کرده است به ذکر آن پردازد و اين بيشتر به‌ علت صعوبت درک مبتدی باشد در اول يا مبتنی بودن فهم آن دليل باشد به دانستن‌ اموری که هنوز متعلم يا قاری آن امور نداند. (يادداشت مؤلف). - مصادره به مطلوب (اصطلاح منطق)۱؛ عبارت از قرار دادن مدعی است عين دليل را، يعنی دليل را مدعی قرار دادن. (از فرهنگ‌ علوم عقلی تأليف سجادی).

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.