معنی

[ مُ زَوْ وِ گَ ] (حامص مرکب) عمل مزورگر. مزوری. تزویر. - مزورگری کردن؛ تزویر و ریا و مکر کردن. مزوری کردن. و رجوع به مزوری کردن شود: تو مزورگری مکن چو جهان خاک بر من مدم به نرخ عبیر.ناصرخسرو.

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.