(کَ دَ) [ په. ] (مص م.)۱- پر کردن، انباشتن.۲- توی چیزی را پُر کردن.۳- سطح چیزی را با چیز دیگری پوشاندن.۴- غنی کردن، آبادان کردن.۵- مدفون ساختن.
فرهنگ فارسی معین
[ بَ کَ دَ ] (مص مرکب) انباشتن. پر کردن. ممتلی ساختن. رجوع به آکندن شود.
لغتنامه دهخدا
[ یِ بُ کَ دَ ] (مص مرکب) سحر باشد برای جلب کسی. (سروری): مرا در کویت ای شمع نکوئی فلک پای بز آکنده ست گوئی. نظامی (از سروری و فرهنگی خطی). و رشیدی «پای بز افکنده ست گوئی» آورده است و شای ...
(~. کَ دَ) (مص ل.) فربه شدن.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.