مزخرف
معنی
[ مُ زَ رَ ] (ع ص) آراسته.
(آنندراج). آراسته ظاهر. (منتهی الارب)
(ناظم الاطباء). هر چیز آراسته. آرایش داده
شده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا):
بکاخ اندرون صفه های مزخرف
در صفه ها ساخته سوی منظر.فرخی.
سدره و فردوس مزخرف شود
چون بزنندش به صحاری خیام.
ناصرخسرو.
آن فیلان مزخرف و هیاکل مصفف که جنهٔ
واقیه و عدهٔ باقیه ایشان بود بگذاشتند.
(ترجمهٔ تاریخ یمینی ص ۳۵۵).
نه صورتیست مزخرف عبارت سعدی
چنانکه بر در گرمابه می کند
نقاش.سعدی.
|| زراندود. (آنندراج). مذهب. دینارگون.
طلائی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
|| در تداول فارسی کلام باطل آراسته.
(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). دروغی که
مانند راست آراسته کرده باشند و سخن
بی اصل و بی معنی و لاطائل. (ناظم الاطباء).
دروغ که مثل راست آراسته کرده شده باشد.
(آنندراج):
تاکی این راه مزور راه باید رفت راه
تاکی این کار مزخرف کار باید کرد کار.
جمال الدین عبدالرزاق.
|| تزویرکرده شده. (یادداشت به خط
مرحوم دهخدا). مموّه. مزوّر.