[ مَ رْ ] (اِخ) ابن حکم بن ابی العاص
ابن امیةبن عبدشمس بن عبدمناف، مکنی به
ابوعبدالملک. نخستین از بنی حکم بن ابن
العاص، و نسبت بنی مروان و مروانیه بدوست.
وی به سال دوم هجرت در مکه متولد شد و در
طائف پرورش یافت و در مدینه سکونت
گزید. و در ایام خلیفهٔ سوم از خاصان و دبیران
او گشت و چون آن خلیفه بقتل رسید مروان
بهمراه طلحه و زبیر و عایشه رهسپار بصره
گردید. در جنگ جمل با وجود کارزار سختی
که کرد با یارانش شکست خورد و متواری
شد و در صفین در کنار معاویه جنگید آنگاه
حضرت علی(ع) او را امان داد و پس از
مبایعت با علی (ع) رهسپار مدینه گشت.
معاویه او را به سال ۴۲ هـ . ق. والی مدینه
گردانید ولی عبداللََّه بن زبیر وی را از این شهر
اخراج نمود و او ساکن شام شد و در بسیاری
از فتنه های مدینه و شام شرکت کرد. آنگاه در
تدمر سکونت گزید و چون معاویةبن یزید به
خلافت رسید، مروان که در این هنگام مردی
مسن بود به جابیة در شمال حوران رفت و
ادعای خلافت کرد و به سال ۶۴ هـ . ق. اهالی
اردن با وی بیعت کردند او رهسپار شام گشت
و آنجا را به نیکی اداره نمود سپس به مصر
رفت و پسر خود عبدالملک را برآنجا ولایت
داد و به دمشق باز گشت. برخی گویند همسر
او ام خالد در خواب بالشی بر روی او قرار داد
و او را خفه کرد. اونخستین کسی بود که
دینارهای شامی را سکه زد و بر آنهاآیهٔ
«قل هواللََّه أحد» را نگاشت. او را لقب «خیط
باطل» میدادند بسبب درازی قامت و آشفتگی
خلقت. (از الاعلام زرکلی ج ۸ ص ۹۴).
مروان با اینکه در عهد حضرت رسول (ص)
متولد شد به شرف لقاء مشرف نشد زیرا که
همراه پدر خود بود که بطرف طائف به امر آن
حضرت منفی گردید. (منتهی الارب).