[ مَ رْ ] (اِخ) تثنیهٔ مَرو، و مراد از آن مرو شاهجان و مروالروذ است. (از اقرب الموارد) (از معجم البلدان). و رجوع به مرو شود.
لغتنامه دهخدا
[ مَ رْ ] (اِخ) ابن حکم بن ابی العاص ابن امیةبن عبدشمس بن عبدمناف، مکنی به ابوعبدالملک. نخستین از بنی حکم بن ابن العاص، و نسبت بنی مروان و مروانیه بدوست. وی به سال دوم هجرت در مکه متولد ش ...
[ مَ رْ ] (اِخ) ابن شجاع، مکنی به ابوعمر از رواة حدیث و تابعی است. (یادداشت مرحوم دهخدا).
[ مَ رْ ] (اِخ)ابن محمد ملقب به ابوالشَمَقمق، از شاعران هجوپرداز بصره. اصل او از خراسان و از موالی بنی امیه بوده است. او را با شاعران معاصرش چون بشار و ابوالعتاهیة و ابونواس اخباری است. در ...
[ مَ رْ ] (اِخ) معاویة القاری یکی از مشایخ صوفیه و معاصر با احمدبن ابی الجواری بوده است. (یادداشت مرحوم دهخدا).
[ مَ رْ کَ ] (اِخ) دهی است از دهستان رحمت آباد بخش میاندوآب شهرستان مراغه، واقع در ۲۲هزارگزی شمال غربی میاندوآب و ۱۴هزارگزی راه شوسهٔ میاندوآب به مهاباد، با ۱۳۸ تن سکنه. آب آن از سیمین رو ...
اسم: مروانه (دختر) (عربی) (تلفظ: marvane) (فارسی: مروانه) (انگلیسی: marvaneh) معنی: نام همسر ساقی دربار ولید از خلفای اموی
فرهنگ واژگان اسمها
[ مَ رْ ] (ص نسبی) منسوب است به مروان بن حکم. (از الانساب سمعانی). - مروانی رنگ؛ چون مروان. دارای صفاتی چون صفات مروان : اولاً لشکر آل مرتضی که باشند، شیر مردان نه مشتی دوغ بازی سیاه ق ...
[ مَ رْ ] (ص نسبی) منسوب به مروان بن غیلان از حرث. (از الانساب سمعانی).
[ اِ نُ مَ رْ ] (اِخ) احمدبن مروان دینوری مالکی. او راست کتابی به نام مجالسه و آن جُنگ مانندی است در مطالب متفرقه و نوادر اشعار و آثار. وفات او به سال ۳۱۰ هـ .ق .
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.