مرتبه
معنی
[ مَ تَ بَ / بِ ] (از ع، اِ) پایه. درجه.
مقام. حد. مرحله. اندازه. رتبه : ثمرهٔ این
اعتراف و رضا آن است که احاطه کند زیادتی
فضل خدا را و دریابد مرتبهٔ بلند ثواب. (تاریخ
بیهقی ص ۳۰۹). مرتبهٔ هر کسی پیدا کرد.
(مجمل التواریخ، از فرهنگ فارسی معین).
پیشتر از مرتبهٔ عاقلی
غافلی ای بود خوشا غافلی.نظامی.
کارش از آن درگذشت و به مرتبهٔ بالاتر رسید.
(گلستان).
تا بدین مرتبه خونخوار نمی باید بود.
وحشی.
|| منزلت رفیع. پایهٔ بلند. پایگاه رفیع. مقام
والا:
بادت جلال و مرتبه چندان که آسمان
هر صبحدم بر آورد از خاور آینه.خاقانی.
گر پای سگ کویش بر دیدهٔ ما آید
زاین مرتبه بر دیده تشویر توان خوردن.
خاقانی.
فرق ترا در خورد افسر سلطانیت
گر چه بدین مرتبه غیر تو شد کامکار.
خاقانی.
یکی از دوستان قدیمش... در چنان مرتبه
دیدش گفت منت خدای را... (گلستان).
- مرتبهٔ احدیت (اصطلاح عرفانی)؛
مرتبه ای است که در آن حقیقت وجود در نظر
گرفته شود فارغ از هر چیز دیگری، در این
مرتبه کلیه اسماء و صفات مستهلک شوند و
این مرتبه را جمع الجمع و حقیقة الحقایق و
عماء نیز گویند. (از تعریفات). و رجوع به
کشاف اصطلاحات الفنون شود.
- مرتبهٔ الهیة؛ در نظر گرفتن حقیقت وجود
است به شرط جمیع اشیاء لازمهٔ آن از کلی و
جزئی که عبارت است از اسماء و صفات و آن
را واحدیت و مقام جمع نامند و چون این
مرتبه مظاهر اسمائی را که عبارت از اعیان و
حقایق است به کمالاتی که با استعدادات
السماء مناسب باشد می رساند آن را مرتبهٔ
ربوبیت نامند و اگر حقیقت وجود فقط به
شرط کلیات اشیاء در نظر گرفته شود از آن به
رحمن، رب العقل الاول، به لوح قضا و
ام الکتاب و قلم اعلی تعبیر کنند. و رجوع به
کشاف اصطلاحات الفنون شود.
- مرتبهٔ انسان کامل؛ عبارت است از
همگی و تمامی مراتب الهیه و کونیه از عقول و
نفوس کلیه و جزئیه و مراتب طبیعت تا پایان
تنزلات وجود و آن را مرتبهٔ عمائیه نیز گویند.
از این رو مرتبهٔ انسان کامل مشابه
مرتبه الوهیت باشد و فرقی بین این دو مرتبه
نیست جز آنکه مرتبهٔ در الوهیت سخن از
ربوبیت و مربوبیت رود. و از این لحاظ است
که در مرتبهٔ انسان کامل صحبت از جانشینی
و خلافت حق درباره انسان کامل بمیان آید.
(از کشاف اصطلاحات الفنون از تعریفات
جرجانی).
- مرتبهٔ جمع الجمع؛ مقام وحدت و ظهور
است. (غیاث اللغات). رجوع به سطور قبلی
ذیل مرتبهٔ احدیت شود.
|| (در ساختمان) طبقه. آشکوب: ساختمان
چهارمرتبه یعنی چهارطبقه، چهارآشکوبه.
|| بار. دفعه. کرت. راه. مره. نوبت :
هزار مرتبه مانا فزون شنیدستی
که هست یار بد از مار جانگزای بتر.
خاقانی.
|| (در حساب) در نوشتن اعداد از راست به
چپ برای هر رقم مرتبه ای قائل شده اند که
نمایان گر ارزش هر رقم است. و به ترتیب از
راست به چپ مرتبه اول از ۱ تا ۹ است که آن
را مرتبه اول یا یکان یا آحاد گویند و هر رقمی
که در این مرتبه واقع شود نماینده آحاد است،
و رقمی که در مرتبهٔ دوم قرار گیرد نمایندهٔ
عشرات یا دهگان است از ۱۰ تا ۹۹ و رقمی
که در مرتبهٔ سوم واقع شود نمایندهٔ مئات یا
صدگان است از ۱۰۰ تا ۹۹۹ و به همین
ترتیب. مثلاً در عدد ۶۳۸ رقم اول که در مرتبهٔ
آحاد است نمایندهٔ ۸ واحد است و رقم دوم که
در مرتبهٔ عشرات است نمایندهٔ ۳ عشره یا ۳۰
واحد است و رقم سوم که در مرتبهٔ مئات
است نمایندهٔ ۶ مائه یا ۶۰۰ واحد است.