معنی

۱. مانند آزادمردان؛ آزادمانند: زمانه پندی آزادوار داد مرا / زمانه چون نگری سربه‌سر همه پند است ـ به روز نیک کسان گفت تا تو غم نخوری / بسا کسا که به روز تو آرزومند است (رودکی: ۴۹۴)، گشاده در هردو آزادوار / میانْ کوی کَنْدوری افکنده خوار (ابوشکور: شاعران بی‌دیوان: ۱۰۱). ۲. (اسم) (موسیقی) [قدیمی] از الحان قدیم ایرانی: ( این زند بر چنگ‌های سُغدیان پالیزبان / وآن زند بر نای‌های لوریان آزادوار (منوچهری: ۳۶).

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.