ادراک هنری هنرمند که کاملتر از اثر هنری اوست و از اندیشۀ خود هنرمند سرچشمه گرفته است [هنرهای تجسمی]
واژههای مصوب فرهنگستان
(اِ) حسرت. لهف. دریغ. اندوه. (مجمل اللغة). اَرمان. - آرمان خوردن؛ حسرت بردن. || آرزو. اَمَل : هر حوائج را که بودش آرمان راست کردی میر شهری رایگان.مولوی. از فراقت روز و شب عشاق را هست ال ...
لغتنامه دهخدا
(اِخ) نامی از نامهای مردان : چو کردوی شاپور و چون اندیان سپهدار ارمینیه وْ آرمان نشستند با شاه ایران براز بزرگان فرزانهٔ رزم ساز.فردوسی.
= آرمانگرا
فرهنگ فارسی عمید
[ خوا / خا ] (نف مرکب) حسیر. حسران. حسر. حسرت خوار.
تصویری خیالی و آرمانی از جامعۀ بهتر در برابر جامعهای که هست [آیندهپژوهی]
تصویری خیالی و آرمانی از جامعۀ بهتر در برابر جامعهای که هست [جامعهشناسی]
گرایشی هنری که صرفا بر اندیشهها وانگارههای هنرمند استوار است [هنرهای تجسمی]
آرمانهای در حلقه که با یک عضو تولید شود [ریاضی]
آرمانهای در یک حلقه که تنها آرمانۀ سرۀ شامل آن، خودش باشد [ریاضی]
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.