(مُ حَ دِّ) [ ع. ] (اِفا.) گردآورنده و بیان کنندة احادیث.
فرهنگ فارسی معین
واگو، رویدادگو
فرهنگ واژههای سره
[ مُ حَ دْ دَ ] (ع ص) نعت مفعولی از تحدیث. آنکه حدس و گمان وی راستین باشد گوئی که آنچه که گمان برده است به وی الهام شده. (از اقرب الموارد). مرد راست گمان. (ناظم الاطباء). صاحب کشاف گوید: در ...
لغتنامه دهخدا
[ مُ دِ ] (ع ص) نوکننده. (منتهی الارب). نوآورنده. نو پیداکننده. (آنندراج). - احداث کنندهٔ عیب و چیز منکر و مبتدع. - هر چیز تازه واقع شده. (ناظم الاطباء). - پناه دهندهٔ گناهکاران از خصم. ...
همۀ موجوداتی که در زمین و آسمان و فضای کیهانی وجود دارند.
فرهنگ فارسی عمید
[ مُ حَ دْ دِ ثَ ] (ع ص) تأنیث محدث: تحیهٔ راسبیة محدثة است.
اسم: محدثه زهرا (دختر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: m.-zahrā) (فارسی: محَدِّثه زهرا) (انگلیسی: mohaddese-zahra) معنی: ترکیب دو اسم محدثه و زهرا ( سخن گو و روشن تر )، از نام های مرکب، ه محد ...
فرهنگ واژگان اسمها
[ مُ حَ دْ دِ ] (ع ص، اِ) جمع مذکر سالم محدث (در حالت نصبی و جری). رجوع به محدث شود.
[ جَ ری یُلْ مُ حَ دْ دِ ] (اِخ) مکنی به ابواحمد. روز هفتم محرم سال ۳۲۵ هـ . ق. درگذشت. رجوع به الاوراق ص ۸۷ شود.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.