[ جَ ] (ع مص) گرد کردن. (فرهنگ فارسی معین). گرد آوردن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). ضمّ و تألیف کردن. (اقرب الموارد). فراهم کردن. (فرهنگ فارسی معین). || اسم واحد را جمع کردن. (منتهی ال ...
لغتنامه دهخدا
[ جِ ] (ع اِ) دوشیزه. || همه. (منتهی الارب). رجوع به جُمْع شود.
گردآوری، برداشت
فرهنگ واژههای سره
گردآوردن
[ جَ بَ تَ ] (مص مرکب) جمع آوردن. (فرهنگ فارسی معین). || کلمهٔ مفرد را بصورت جمع درآوردن. (فرهنگ فارسی معین).
جمع دو یا چند عدد با ملاحظۀ علامت مثبت یا منفی آنها [ریاضی]
واژههای مصوب فرهنگستان
فَلَنجیدن، گردآوردن، گرد آوردن، فلنجیدن، اندوختن، انباشته کردن، انباشتن، الفنجیدن، افزودن، افزایش یافتن
سامانۀ جمعآوریای که در آن ظروف ذخیرۀ پسماند از محل خود جابهجا نمیشود مگر برای مسافتهای کوتاه و رساندن بهوسیلۀ نقلیۀ جمعآوری [مهندسی محیط زیست و انرژ ...
جمعآوری همزمان زبالۀ خانگی و زبالههای تفکیکشده [مهندسی محیط زیست و انرژی]
کاهش حجم در فطعۀ قالبگیریشده پس از سرد شدن و رهایش از قالب|||متـ . تنجش [مهندسی بسپار - پلاستیک]
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.