اسم: جلیل الدین (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: jaliloddin) (فارسی: جليلالدين) (انگلیسی: jaliloddin) معنی: بزرگ و بزرگوار در دین و شریعت
فرهنگ واژگان اسمها
[ جَ کَ ] (اِخ) از دیه های نور است. (ترجمهٔ مازندران و استرآباد رابینو ص ۱۴۹).
لغتنامه دهخدا
[ جَ ] (اِخ) دهی از دهستان رباط سرپوشیده بخش حومهٔ شهرستان سبزوار. واقع در ۲۰کیلومتری خاور سبزوار، کنار جادهٔ قدیمی سبزوار به نیشابور. جلگه، معتدل، سکنه ۸۲۲ تن شیعه و فارسی زبان هستند. آب آ ...
[ اَ عَ دِلْ جَ ] (اِخ) او از عبداللََّه بن فروخ و او از عائشه روایت کند.
[ اَ مَ تُلْ جَ ] (اِخ) از زنان صالح و نیکوکار و بنوشتهٔ برخی دارای مقام ولایت بوده است. (از ریحانة الادب ج ۱ ص ۱۰۵) (از خیرات حسان ج ۱ ص ۳۳) (از قاموس الاعلام ترکی).
[ جَ بَ لُلْ جَ ] (اِخ) کوهی است به شام. (از منتهی الارب).
[ ] (اِخ) رجوع به مجمل التواریخ ص ۳۲۰ شود.
[ خَ جَ لَ ] (ع اِمص) آمیختگی. بهم خوردگی. خمجریرة. (از منتهی الارب): بینهم خمجلیلة.
[ عَ دُلْ جَ ] (اِخ) مردی نیک است شعر را نیز نیک میگوید از اوست این مطلع: ز بس که کاست مه از میل طاق ابرویش شد آن چنان که نمود استخوان پهلویش. (از مجالس النفائس ص ۱۵۵).
[ عَ دُلْ جَ ] (اِخ) ابن فیروزبن الحسین الغزنوی النحوی. از بزرگان و اعیان غزنه بود. او راست: کتاب الهدایة فی النحو. لباب التصریف. معانی الحروف. مونس الانسان و مذهب الاحزان. (از روضات ص ۴ ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.