(دِّ) [ ع. ] (اِ.) شاهراه، راه بزرگ. ؛~صاف کن کنایه از: آن که وسیلة پیشرفت یا پیروزی دیگران را فراهم میکند.
فرهنگ فارسی معین
[ جادْ دَ / دِ یِ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) راه صاف شده. جادهٔ شوسه و کوبیده شده.
لغتنامه دهخدا
[ دَ / دِ ] (اِ) نوعیست از جوهر. طبیعت وی گرم و خشک و معدنش کوههای مشرق و کهربا و کاه ربای است و معنی ترکیبی بیجاده بی راه است چه جاده بتازی زبان راه فراخ است. (شرفنامهٔ منیری). بیجاده نو ...
۱. بیجادهرنگ؛ به رنگ بیجاده. ۲. زردرنگ؛ به رنگ کهربا. ۳. سرخرنگ: تیغ بیجادهگون (شمشیر خونآلود).
فرهنگ فارسی عمید
[ مَ دَ ] (اِ) آلتی باشد که آن را مانند جوال بزرگی از چرم می دوزند و پر از کاه می کنند و بر بالای آن اسباب میگذارند و مردم هم سوار می شوند و از آب می گذرند. بجای دال، واو هم به نظر رسیده [ ...
[ جادْ دِ ] (اِخ) دهی از دهستان حومهٔ بخش کرج شهرستان کرج، واقع در ۵ هزارگزی شمال کرج با ۲۶۲ تن سکنه. آب آن از رودخانهٔ کرج و راه آن ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج ۱).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.