[ ثُ ] (ع اِ) اصطرلاب ثلث. رجوع به اصطرلاب شود. || (مص) سوم شدن. بسه کردن. سه یک کردن. سیم شدن. (تاج المصادر بیهقی). || سه یکی مال کسی بستدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی).
لغتنامه دهخدا
[ ثُ ] (اِخ) موضعی است در دیار مراد. (مراصد الاطلاع).
[ ثُ ثِ ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) قسمی خط عربی اختراع ذوالریاستین فضل بن سهل. (ابن الندیم).
[ ثُ لَ ] (اِخ) آبی است از بنی اسد. (مراصد الاطلاع). || سوق الثلثاء؛ بازاری است در وسط بغداد. رجوع شود به سوق الثلاثاء.
عنبالثعلب؛ سکنگور؛ تاجریزی.
فرهنگ فارسی عمید
دوسوم؛ دو قسمت از سه قسمت چیزی. * ثلثان شدن شراب: [قدیمی] جوشاندن شراب تا دوثلث آن تبخیر شود و یکثلث باقی بماند.
[ ثُ ثَ ] (ع اِ) دو ثلث. || قسمی از خط عربی. (ابن الندیم). قطّ قلم ثلثین به پهنای موی یال برذون است.
اتصال سه قطعه الکتریکی در مداری که آرایش مثلثی دارد [فیزیک]
واژههای مصوب فرهنگستان
[ تَ لَ لُ ] (ع مص) دودله شدن در کار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || تأخیر و درنگی کردن در کار. (از اقرب الموارد). || توقف و درنگ کردن در جای. (از اقرب الم ...
[ حَ سَ نِ مُ ثَ لْ لَ ] (اِخ) ابن حسن مثنی بن حسن سبطبن علی بن ابی طالب است. از فاطمه بنت الحسین. رجوع به حسن مثنی شود. او راست: کتاب الحدیث. (ذریعه ج ۶ ص ۳۲۱).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.