[ ثَ بْ بِ ] (ع ص) در اصطلاح درایه رجوع به متقن شود.
لغتنامه دهخدا
نوعی ثبت کشتی در کشوری خاص برای نپرداختن مالیات یا کمتر پرداختن آن [حملونقل دریایی]
واژههای مصوب فرهنگستان
[ ثَ تِ اَ ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) ادارهٔ ثبت اسناد؛ اداره ای که بدانجا اسناد عقود و ایقاعات را در دفاتر رسمی دولتی نویسند تا حجت باشد. || مباشر ثبت. آن کس که شغل ثبت اسناد یا املاک ورز ...
فهرستبرداری از مهمانخانههای موجود که ممکن است شامل دیگر انواع اقامتگاههای گردشگری نیز بشود [گردشگری و جهانگردی]
ذخیرۀ یک اتاق یا یک صندلی بهطور همزمان به اشتباه به نام دو نفر [گردشگری و جهانگردی]
نام نویسی کردن، نام نویسی
فرهنگ واژههای سره
نام نویسی کردم
نامبرده، نام نویسی کردن
در دسترس قرار دادن خدمات بدون اصالتسنجی [مهندسی مخابرات]
(~. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م.) مطلبی را در دفتری یادداشت کردن.
فرهنگ فارسی معین
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.