ماهی زهرج
معنی
[ زَ رَ ] (معرب، اِ مرکب)
داروی ماهی. سم السمک. ماهی زهره و آن
را در دواها نیز به کار برند. (یادداشت به خط
مرحوم دهخدا). نباتی است همچون شبرم،
لیکن این دراز تر است و لون او اغبرگون است
و بزردی گراید و گروهی او را از جملهٔ
یتوعات شمارند و ماهی زهره پوست بیخ
اوست. نبات او را اندر آب افکنند ماهی که
اندر آن باشند ضعیف شوند و بر سر آب افتند.
ماهی زهره از بهر آن گویند یعنی زهر ماهی.
(ذخیرهٔ خوارزمشاهی، یادداشت به خط
مرحوم دهخدا). اسم فارسی است و به عربی
سم السمک نامند وقسمی از قلومس است و به
ترکی سقرقویروقی گویند. گیاهی است
شیردار و برگش مفروش بر زمین و ساقش
زیاده بر ذرعی و گلش زرد و در آخر ساق از
جوانب آن به هیئت سرو و پوست ساق او
مایل به زردی وبا اندک حدت و آن مستعمل
است چون او را کوبیده در آب اندازند ماهی
بی حس می گردد و بر روی آب آمده و
می میرد. (تحفهٔ حکیم مؤمن). گویند چون
برگ این درخت در آب ریزند ماهیان سست
گردند و لاغیه نیز چنین باشد. (بحر الجواهر،
یادداشت به خط مرحوم دهخدا). برگش به
تبرخون ماند چون در آب افکنند ماهی از
بویش سست شود و بر سر آب افتد چنانکه
آن را به دست صید توان کرد. (نزهةالقلوب).
و رجوع به مادهٔ بعد شود.