معنی

(ص مرکب، اِ مرکب) پیچیدگی در اطراف مرکزی. (ناظم الاطباء). پرچم و... آنچه مصوران شکلی بوضعی کشند که گویا چند مار باهم پیچیده اند. (غیاث) (آنندراج). به شکل مار حلقه زده. حلقه های پیوسته که از بزرگ آغازیده و بتدریج کوچک شود چنان مار که حلقه زده باشد. حلزونی شکل. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): ظفر معاینه در رمح مارپیچ ملک بود چو معجز موسی در اژدها دیدن. سوزنی. || بعضی بمعنی پرچم علم لشکر نوشته اند. (غیاث) (آنندراج).

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.