مارافسا
معنی
[ اَ ] (نف مرکب) مارافسای.
مارافسان. افسونگر مار را گویند. (فرهنگ
جهانگیری). مارافسان و مارافسای. افسونگر
مار و مارگیر. (ناظم الاطباء). افسونگر مار و
مار آموزنده است که مارگیر باشد. (برهان).
کسی که مار را افسون کند و بگیرد. (آنندراج)
(انجمن آرا). مارآموز. (اوبهی). افسونگر
ماران. (غیاث):
گر حسودت بسی است عاجز نیست
اژدها از جواب مارافسا.انوری.
با بدان چندانکه نیکویی کنی
قتل مارافسا نباشد جز به مار.سعدی.
|| بعضی گویند مارافسا آنست که زهر مار
را به افسون از بدن انسان فرود آرد و علاج
مار گزیده کند. (برهان). || مجازاً بمعنی
مطلق افسونگر نیز می آید. (غیاث). || (اِخ)
حوا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
رجوع به حواء شود.