۱. (زیستشناسی) خزندهای با بدن دراز، باریک، و پوشیده از پولک و بدون دستوپا که انواع مختلف سمّی و غیرسمّی دارد. ۲. (نجوم) از صورتهای فلکی در نیمکرۀ شمالی. * مار خو ...
فرهنگ فارسی عمید
= مادر
رونده و گذرنده.
(اِ) دفتر و حساب و محاسبه. (برهان). بمعنی حساب نیز آمده که آن را آواره و آماره و ماره نیز گویند. (آنندراج). حساب بود و آن را اماره و آمار و ماره نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری). محاسبه و دفتر ...
لغتنامه دهخدا
(سریانی، ص، اِ) کلمهٔ سریانی است و معنی آن سید است، گویند «مار فلان» یعنی «سید فلان» و بیشتر در مورد قدیسین بکار برند و گاهی هم در مورد اسقف ها و بطارکه استعمال کنند. مؤنث آن «مُرت» است و ...
صورت فلکی کماهمیتی نزدیک قطب جنوب آسمان که به شکل مار آبی تصور میشود [نجوم]
واژههای مصوب فرهنگستان
[ زَ / زِ ] (اِ مرکب) قسمی زیتون که رنگ اصلی زیتونی دارد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). نوعی زیتون تیره رنگ که اهلیلجی و خوش خوراک است. (فرهنگ فارسی معین). نوعی زیتون به رنگ سبز تیره که ب ...
[ رِ مِ ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) کنایه از نیزه و سنان مصری باشد. (برهان) (آنندراج).
[ رِ نُ هْ سَ ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) کنایه از نه فلک است. (برهان). کنایه از فلک به لحاظ آنکه مجموع فلک نه طبق است. (غیاث) (آنندراج). یعنی فلک. (فرهنگ رشیدی): برو ترک این دار ششدر بگوی ب ...
[ رِ نَ / نِ رَ ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) ماری که از افسون ساخته شده چون مار ساحران فرعون. (حاشیهٔ هفت پیکر نظامی چ وحید ص ۲۱۲): به عقیدت، جهود کینه سرشت مار نیرنگ و اژدهای کنشت . نظامی (ه ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.